نوشته شده توسط : http://2007.blogsky.com

پوشیده چون جان میروی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
 
چون میروی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من
 
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
 
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندر آ ای یوسف کنعان من
 
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
 
گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخه ‌ها آبست تو وی باغ بی‌پایان من
 
یک لحظه داغم میکشی یک دم به باغم میکشی
پیش چراغم میکشی تا وا شود چشمان من
 
ای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌ها
ای آن بیش از آن‌ها ای آن من ای آن من
 
چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست
اندیشه‌ام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من
 
بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من هر لحظه‌ای حیران من
 
ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من


:: برچسب‌ها: زیباترین اشعار مولانا (عاشقانه عارفانه) ,
:: بازدید از این مطلب : 886
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 10 شهريور 1394 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد